عزیز جونم جات خیلی خالیه
باران مامان سلام. دخترم خیلی وقته برات ننوشتم. این روزا زیاد دل دماغ ندارم. این روزا هم اتفاق خوب افتاده برامون هم اتفاق بد. ماه گذسته روز جمعه 13بهمن ماه بالاخره خونه خریدیم. خیلی خوشحال بودیم. دیگه دختر نازم اتاق دار میشه. با کلی شادی یه جعبه شیرینی خریدیم و با مامان الی رفتیم خونه عزیز. وای که باران اگر میدونستم این آخرین بار که روی ماهش و میبینم. می نشستم و ساعتها می بوسیدم و بوش می کردم. عزیز خوب خوب بود کلی باهات بازی کرد. کلی برای خونمون ذوق کرد. مامانی وقتی تو دلم بودی عزیز همیشه نگرانت بود. آخه خونمون کلی پله داشت. بهش گفتم عزیز دیگه این خونمون پله نداره میام میبرمت یک هفته پیشم. ولی نمی دونستم 3روز بعدش عزیز ما رو تنها میزاره. دخترم خیلی روزای سختی رو گذروندیم. هنوز هم باور نکردیم که عزیز رفته. عزیز دلم این روزا به عشق تو زنده ام.