باران باران ، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

برای زیباترین بهانه زندگیم باران

باران

دل من کلبه ای بارانی است و تو آن باران بی اجازه ای که ناگهان  با حضورت در احساس من چکه کردی. 

بارانم تولد تو تلنگر کوچکی است برای زمانی که فراموش می کنیم آسمان کجاست .

دخترم تولدت مبارک

دختر گلم الان ساعت 1:10نیمه شبه.  شما خوابیدید و بابا رضا هم شیراز.  امروز صبح بردمت واکسن یک سالگیت و برات زدم تا روز پنجشنبه که برات تولد می گیرم سر حال باشی.  دختر نازنینم یک سال گذشت.  پارسال همین موقع هنوز به دنیا نیومده بودی.  وای که چه استرسی داشتم ولی امشب کنارت می خوابم.  نفسات و می شمرم تا خوابم ببره.  دخترم تو زیباترین هدیه ای بودی که خدا به من داد. همه وجودم دوستت دارم.  برات آرزوی سلامتی می کنم.  دخترم امیدوارم خنده همیشه رو لبهات باشه. تولدت مبارک.  بوس  ...
16 ارديبهشت 1394

سال نو مبارک

سال 94 بهترین سال زندگیم بود . باران قشنگم کنار سفره هفت سین یک رویای زیبا بود . دختر 10 ماه و نیمه من اولین عید زندگیش و تجربه کرد . حالا دیگه دخترم چهار فصل سال و دیده . دخترم تو 8 ماهگی چهاردست و پا رفت . فسقلی مامان حسابی شیطون شده . اولین کلمه ای که یاد گرفت ماما بود تو هفت ماهگی . مامان قربون ماما گفتنت بعدش هم دد و بابا .تو 9 ماهگی هم دخترم دستش و به در و دیوار گرفت و چند قدمی برذاشت . باران کوچولو الان دیگه همه رو می شناسه . تا اسم پارمیس میاد کلی ذوق می کته و جیغ می زنه . چند روز پیش خونه مامان بزرگ بودیم داشتی کلی غر می زدی .من برای اینکه ساکتت کنم گفتم بودو پارمیس اومده . یک دفع یه جیغ از خوشحالی کشیدی چهاردست و پا رفتی از اتاق ب...
23 فروردين 1394

عزیز جونم جات خیلی خالیه

باران مامان سلام. دخترم خیلی وقته برات ننوشتم.  این روزا زیاد دل دماغ ندارم.  این روزا هم اتفاق خوب افتاده برامون هم اتفاق بد.  ماه گذسته روز جمعه 13بهمن ماه بالاخره خونه خریدیم.  خیلی خوشحال بودیم.  دیگه دختر نازم اتاق دار میشه.  با کلی شادی یه جعبه شیرینی خریدیم و با مامان الی رفتیم خونه عزیز.  وای که باران اگر میدونستم این آخرین بار که روی ماهش و میبینم.  می نشستم و ساعتها می بوسیدم و بوش می کردم.  عزیز خوب خوب بود کلی باهات بازی کرد.  کلی برای خونمون ذوق کرد.  مامانی وقتی تو دلم بودی عزیز همیشه نگرانت بود.  آخه خونمون کلی پله داشت.  بهش گفتم عزیز دیگه این خونمون پله نداره م...
18 اسفند 1393

یه روز قشنگ یه اتفاق قشنگ

باران کو چولوم چند روزی میشه که خیلی بی قراری . دخترم خیلی کلافه بودی روز جمعه 93/11/10 صبح که از خواب پا شدی دیدم 2 تا مروارید سفید کوچولو تو دهن کوچولوته . مامان فدای اون لب و دهن خوشگلت بشه . که وقتی می خندی 2 تا مروارید سفید معلوم می شه . مامان روز جمعه روز خوبی بود برامون چون بعدش هم خونه خریدیم . اینم پا قدم دختر گلم بود . از دیشب هم بای بای یاد گرفتی . تو شیرین عسل مامانتی عزیزم . ...
13 بهمن 1393

جوجه مامانی مریض شده

مامان بارانی با امروز 3 روزه که شما تب کردین . نمی دونم از کی گرفی . دیشب با بابا رضا رفتیم بیمارستان تا ساعت 1 شب اونجا بودیم . دکتر گفت ویروس جدیده . مامان خیلی نگرانته . خیلی بی حوصله و بهانه گیر شدی . امیدوارم زودتر خوب شدی . الان 2 روز هم هست که همش می گی ددددددد ماماماما . قربون مامان گفتنت عزیز دلم . دیشب هم بی هوا صورتت و اوردی جلو و لبلات و گذاشتی رو صورتم . باورم نشد ازت پرسیدم مامانی و بوس کردی تو هم خندیدی . فکر کردم اتفاقی این کارو کردی . دوباره بهت گفتم مامانی و ببوس تو هم تکرار کردی . وای که چه حس قشنگی بود انگار خدا دنیا رو بهم داده بود. مامانی زودتر خوب شو .لپات آب شده . مامانی خیلی غصه می خوره .  ...
28 دی 1393

دختر کوچولوم کجا با این عجله

پرنسس کوچولوی مامان دیروز سینه خیز رفت . دیگه نمی تونم فسقلیم و یکجا بزارم فوری میره سر وقت ریشه های فرش و می کنه تو دهنش . دیروز از تو آشپزخونه دیدم داری ریشه فرش و می کنی تو دهنت . با صدای بلند صدات کردم و گفتم وای وای اونو نخوری . عزیز دل مامان ترسید . فکر کرد مامانی داره دعواش می کنه . بغض کردی و زدی زیر گریه . مامانی به خدا دعوات نکردم . ترسیدم خدایی نکرده مریض بشی . بعدش حسابی بغلت کردم و بوسیدمت و از دلت درآوردم . بارانی تو نفس مامان و بابایی . خیلی دوست داریم دخترم .  ...
15 دی 1393

باران و دوستان

مامان بارانی بالاخره موفق شدم دوستام و نی نی هاشون و خونمون دعوت کنم . وای کی چه قیامتی شده بود . آرشا 1 ساله باران 8 ماهه هیراد 6 ماهه آلتین 4 ماهه . حسابی شلوغ بازی دراوردین . نمی شد از تون غافل شد . پستونک های همدیگه رو می کشیدین و تا از تون غافل می شدیم می کردین دهن خودتون . ما که از مهمونی هیچی نفهمیدیم . یکی تون که گریه می کرد بقیه هم شروع می کردن . ولی با تمام سختیاش خیلی خوش گذشت . یه خاطره خوب و چند تا عکس یادگاری به جا موند .  ...
15 دی 1393

یلدا مبارک

دخترم یلدا مبارک . دیشب اولین شب یلدای زندگیت و جشن گرفتیم . خاله سارا و راهله و نازنین هم پیش مون بودن .خیلی خیلی خوش گذشت . کلی جشن گرفتیم و خندیدم . تو هم همش می خندیدی و بازی می کردی . آخه دخترم عاشق خاله هاشه . دخترم دیروز خیلی بی هوا دست دستی کردی . من به قدری ذوق زده شده بودم که جیغ زدم و بابا رضا رو صدا کردم . خیلی قشنگ دست می زنی . امروز هم از صبح داری دست می زنی . مامان قربون اون دستای کوچولو و توپلت بشه . بارانم تو همه زنذگیمی . دوست دارم .  ...
1 دی 1393

یه روز خوب یک اتفاق خوب

وای خدا جونم شکرت . روزی هزار بار شکرت می کنم بابت این فرشته کوچولو . امروز دختر من نشست . خیلی خوب و قشنگ . خدا جونم شکرت که دارم این روزا رو مببینم . دختر قشنگم داره روز به روز بزرگتر می شه و من با ثانیه ثانیه هاش دارم زندگی می کنم .  ...
24 آذر 1393