فسقلی خرابکار
مامانی الان که دارم برات می نویسم شما لالا کردین البته با کلی مصیبت ,بابا رضا هم رفته ماموریت و من و تو رو تنها گذاشته . تازگیها شبها مقاومت می کنی که نخوابی . خانومی حسابی شیطون شدی . همه چی و می خوای بگیری و خرابکاری کنی . وقتی می خوام جات و عوض کنم سریع قلت می زنی و فرار می کنی . خلاصه هم شیطون شدی هم خوردنی . دیگه کاملا ددر و می شناسی تا من مانتو روسری می پوشم گریه می کنی و می پری بغلم . حاضرم نیستی چند ثانیه بغل کسی بمونی . دیشب اتفاق عجیبی افتاد من پارمیس و بغلم کردم تو هم بغل خاله سارا بودی وقتی نگاهت به من افتاد زدی زیر گریه و از بغل خاله سارا پریدی بغلم . دختر حسودم نمی دونی چقدر عشق کردم . با تمام وجودم بغلت کردم و بوسیدمت . ...
نویسنده :
آزاده
0:53